مسائل تاریخ علم در عصر میانه: از روش‌شناسی تا تقدس‌زدایی

این مورد را ارزیابی کنید
(0 رای‌ها)

 

    دکتر رسول جعفریان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران است. در نیم‌نگاهی به کارنامه مشحون علمی و عملی استاد به وضوح می‌توان جامع‌الاطراف بودن حوزه‌های پژوهش‌مدارانه وی را مشاهده نمود. فهرست بلند مکتوبات اعم از تالیف کتب، تصحیح نسخه، سفرنامه‌های غنی و مقالات و نوشته‌های بی‌شمار وی در فضای مجازی، دکترجعفریان را صاحب کرسی در بسیاری از مباحث چون شیعه شناسی، صفویه پژوهی‌ و شناخت جریان‌های سیاسی دیروز و امروز ایران و جهان اسلام ساخته است.

اقدامات شایان توجه دکتر جعفریان مانند تحول اساسی در ساختار کتابخانه و مرکز اسناد مجلس و دیجیتال‌سازی منابع آن در مدت ریاست ایشان و پایمردی در مدیریت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران به عنوان یکی از غنی‌ترین‌ مراکز دارای منابع تاریخی، استاد را درقامت پژوهش‌گری عمل‌گرا معرفی می‌نماید.

به بهانه تالیفات متعدد در حوزه تاریخ میانه ایران از ایشان تقاضا کرده‌ایم تا به سوالات ما در این خصوص پاسخ دهند، بویژه آن که مفهوم دقیق علم و علم‌اندوزی که یکی از دغدغه‌های اخیر استاد بوده و اولین مجموعه مقالات آن با عنوان «مفهوم علم در تمدن اسلامی» در قالب کتاب در دست انتشار است، نسبت‌های بسیاری با تاریخ میانه ایران دارد. (فهرست برخی از کتاب‌ها و مقاله‌های دکتر جعفریان را می توان اینجا مشاهده نمود(

جناب دکتر جعفریان ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خود را در اختیار ما قرار دادید، گفتگو را با مساله تعیین دوره تاریخ میانه ایران به لحاظ زمانی و مکانی آغاز می‌کنیم. اولین سوالی که از شما به عنوان یکی از صاحب نظران در خصوص تاریخ ایران دارم این است که شما تاریخ میانه ایران را به طور دقیق چه دوره ای تعریف می‌کنید و خط تمایز این دوره را از دوره های پیش و پس از آن چه می‌دانید؟

   تعیین دوره ها به عنوان میانی یا مفاهیم مشابه، امری نسبی است. اصولا زمان و تعیین ادوار تاریخی در چارچوب زمان، بستگی به تعریف های خاصی دارد که هم درازای زمانِ در نظر گرفته شده، هم تحولات مهم سیاسی و اجتماعی، در آن ایفای نقش می‌کند. برخی از این تقسیم بندی ها هم به تناسب، مطابق چیزی است که غربی ها برای تاریخ خود در نظر گرفته اند. تعبیر قرون میانه، که ویژگی های اقتصادی و فلسفی و دینی روشنی در غرب دارد، روی ما هم تاثیر گذاشته است. البته اگر ما بتوانیم به شاخص هایی ولو فرضی از نظر زمانی و واقعی از نظر رویدادهای مهم در نظر بگیریم، ایرادی ندارد که یک قالب و تقسیم بندی زمانی را قبول کنیم و بر اساس آن قالب، بحث های تاریخی خود را همراه با ویژگی های هر دوره بیان کنیم. شما ممکن است دوره ساسانی را میان عصر هخامنشی یا دوره اخیر، میانی حساب کنید. شکل های دیگری هم از این دست ممکن است. در اینجا باید مراقب بود که اگر غربی ها دوره میانی را دوره افول فرهنگی در غرب می‌دانند، ما آن ویژگی را برای دوره میانی خود قائل نشویم. در این باره شاید به عکس باشد. به نظر من، معیارهای متفاوت، می تواند تقسیم بندی های دوره ای مختلف را پدید آورد. اگر شما به تاریخ تفکر و فلسفه اهمیت بدهید، یا تاریخ سیاسی به خصوص وجود دولت بزرگ و کوچک را مد نظر بگیرید، یا هنر و ادبیات برای تان معیار باشد، هر کدام اینها می‌تواند یک مقطع بلند تاریخ ما را به دوره های خاصی تعریف کند. اما علی رغم این مطالب، شما می‌توانید فرض کنید که مثلا از هزار سال اخیر تاریخ ایران، یا هزار و چهارصد سال پس از اسلام، حد فاصل قرن چهارم تا هفتم یا نهم را دوره میانی حساب می‌کنید. این فرض به شرط آن که خیلی جدی نباشد، اشکالی ندارد، اما جز این باید یک شاخص های دقیق تری در کار تعریف دوره‌‌ها باشد.

آیا در دوره میانه با مقوله ای با عنوان تاریخ علم مواجه هستیم؟ آیا در این خصوص کتاب یا رساله خاصی داریم؟

   فرض کنیم مقصود از دوره میانی قرنهای سوم چهارم هجری تا قرن های ششم هفتم هجری و حتی اندکی پس از آن باشد. ما در هر دوره ای علم و شبه علم و جهل داریم که خود را در قالب علم نشان می‌دهد. صورت های مختلف علم، در حوزه مباحث نظری و تئوریک، در فن، در هنر، در زندگی روزمره، و همه جا دیده می‌شود. طبعا علم در حد خود در همه جا دیده می‌شود اما آیا کسی به خود علم یا به عبارتی به فلسفه و ماهیت علم هم می‌پردازد؟ آیا کسی به تاریخ علم هم می‌پردازد؟‌ به عبارت دیگر، ما در دو سطح با علم کار داریم: یکی متن علم یا علومی که اجتماع ما در سطوح مختلف با آن درگیر است و شکلی از آن را دارد. دیگری بحث های مربوط به فلسفه و تاریخ علم که نگاه بالاتری نسبت به علم دارد. این توجه در فلسفه و منطق وجود داشت و به نظرم در دوره میانی خیلی جدی مورد توجه بود. نه پیش و نه پس از آن، به آن جدیت به ماهیت علم نگریسته نشد. فیلسوفان و متکلمان باید از «علم» دفاع می‌کردند. ماهیت آن را شرح می‌دادند. ارزش و اعتبار واقع نمایی آن را بیان می‌کردند و در برابر افراد ضد علم که به اسم اخباری گری و ظاهربینی، مخالف هر نوع تفکر بوده و آن را دور شدن از دین می‌دانستند، مقاومت می‌کردند. رساله هایی که در باره مراتب علوم در قرن سوم تا پنجم نوشته شده بسیار عالی است. بعدش اگر چیزی نوشته شده، تقلید از همان حرفها و طرح آنها به شکل منحط بوده و هست.

دغدغه های اصلی که شما در بررسی تاریخ علم در دوره میانه دنبال می‌کنید چیست؟

   درخشش اندیشه در دوره میانی مدیون نگرش علمی دقیقی است که در این دوره شکل گرفت. البته این نگرش غالب و عمومی نبود، اما در میان شماری از نخبگان وجود داشت. جریان هایی در این زمینه در خراسان و بغداد پدید آمد و گرچه زیر فشار بود، اما آثاری در این حد که امروز بفهمیم و آن را حس کنیم برداشته شد. بهترین آثار علمی ما در قرن سوم و چهارم نوشته شد، و این مدیون همان نگرش علمی است. من علاقه‌مند هستم این نگاه را در متون علمی کهن استخراج کنم و نشان دهم که اگر آن حرکت نبود، همین مقدار پیشرفت علمی هم نبود. در ضمن بر آنم نشان دهم که پارادایمهای موجود در حوزه تولید علم که نشأت گرفته از اندیشه های کهن یونانی و هندی وایرانی و برخی از اندیشه های وارداتی دیگر بود، مانع مهمی بر سر شکافته شدن راه پیشرفت علمی بود. سنگینی آنها به حدی بود که مانع از ایجاد یک اتوبان برای توسعه علمی در تمدن اسلامی بود. رنگ قدمت و تقدس به بسیاری از آن پارادایمها مانع دیگری بود که اجازه تکان خوردن را به کسی نمی داد. این را باید به صورت موردی و جزئی بدست آورد.

شما در مقاله تان با عنوان «مفهوم دانش در تمدن اسلامی: مورد عجایب المخلوقات» و نیز در مقاله «مفهوم خرافات در ادبیات اسلامی دوره میانه» به طور شاخص به مساله خرافات پرداخته اید، آیا ما در این دوره، علمی سراغ داریم که در دوره های بعد بخشی از خرافات به حساب بیاید؟

    علم ـ در ذهن یا واقع بیرونی ـ از خلوص کامل آغاز شده و هرچه جلوتر آمده و با مسائل اجتماعی و انسانی و عرفی نزدیک می شود، و تحت تاثیر آنها قرار می‌گیرد، از ماهیت اصلی و خلوص واقعی اش کاسته می شود. نجوم و ریاضی دقیق ترین علوم هستند. اما همین نجوم، به تدریج که وارد ذهنیت فلسفی و عرفی و سنتی جامعه انسانی می شود و با پیشگویی و سعد و نحس ایام و بسیاری از مسائل دیگر درآمیخته می شود، از خلوصش کاسته می شود. فیزیک و شیمی از مهم ترین و دقیق ترین علوم هستند، اما همین شیمی وقتی با کیمیا که نوعی فلسفه زندگی به علاوه شیمی است ترکیب می شود، این علم را به انحطاط می‌کشد. من در باره عجائب المخلوقات به اعتبار کتابی که چنددانشی و دایره المعارفی است بحث کردم. این کتاب مجموعه ای از «معارف بشری»‌ در آن دوره تاریخی است. محصولی از تمامی پارادایمهایی که نسبت به وضع طبیعت و انسان و هستی در اذهان وجود دارد. این محصولی است که بخش عمده آن شبه علم یا جهلِ علم شده است، تلاش برای دانستن هست، اما هنوز در راه شناخت گام برنداشته، تحت تاثیر افکار قدیمی و مقدس و تابوهایی است که مانع از درک درست می شود. شناخت نجوم و آسمانها همیشه آلوده ترین بخش از نوعِ علمِ آلوده به جهل است.

ajayeb o almakhloghat

  با توجه به این که حوزه تخصصی شما به طور دقیق علم تاریخ است، جایگاه علم تاریخ را در دوره میانه ایران چگونه ارزیابی می‌کنید؟

   علم تاریخ هم یکی از همان علوم است که همواره مرکز میان صفر و صد را از نظر جهل و علم طی می‌کند. می‌توانم بگویم تاریخ علمی داشته‌ایم، چنان که در عرصه ریاضی و نجوم، بیرونی را داشتیم. البته تاریخ به عنوان یک علم انسانی، دشواری بیشتری از نظر ترکیب علم و فلسفه و جهل دارد. اما با این حال، تواریخی مانند مروج الذهب، یعقوبی و اخبار الطوال و بسیاری از آثار نزدیک به تاریخ، مانند کتابهای شرح حال، واقعا عالمانه نوشته شده است. مقصودم در حد همان روزگار و در مقایسه با آثاری است که از پیش به ارث به مسلمانان رسیده بود، مانند داستانسرایی های تورات موجود، و در مقایسه با برخی از تواریخ بعدی. اصولا حوزه تاریخ، آن مقدار که به متون اصل مربوط می شود، به داشتن تفکر علمی نزدیک است. باز هم این نکته را نسبی عرض می کنم. در حوزه جغرافیا نیز همین طور است. مشکل در آنجا صرفا روش علمی نبود، بلکه نداشتن ابزارهای علمی بود که مانع از ترقی شد. اگر ما در نجوم تلسکوپ داشتیم، در جغرافیا ابزارهای جستجو در عالم، یا قطب نما، وضعمان بسیار بهتر بود.

 منشاء علم در دوره میانه چیست؟ (دینی، تجربی، استدلالی)؟

    خلط میان روشهای علمی ویژه هر علم، خلط میان روشهای دین شناسی و طبیعت شناسی، حاکم کردن روشهای فلسفی بر دانش تجربی و بسیاری از این قبیل خلط ها، مهم ترین مشکل علوم است. این درآمیختگی میراث انسانی است که به دنیای اسلام وارد شد. همین وضع در یونان و اسکندریه و هند و ... هم بود. برخی جاها بیشتر و برخی از جاها کمتر. یونان مرزهایی را در حوزه منطق و روش تبیین کرد که در ایران و هند نبود. همین امر سبب ترقی یونان شد، اما نتوانست به طور کامل از آن رهایی یابد. مسلمانان توجه به تفاوت منطق تجربی و فلسفی داشتند، و این توجه را در برخی از موارد نشان می‌دهند، اما رنجی که از این درآمیختگی می‌بردند، خیلی زیاد بود. هنوز هم بشر گرفتار همین مباحث است و نتوانسته است به یک تفکیک دقیق برسد.

 خط تمایز فنون و علوم در دوره میانه چیست؟ آیا فنونی را داریم که به مرور زمان به علم تبدیل شده باشد، مثل کشاورزی و یا حرف زیادی که به مرور شکل علمی گرفته است؟

    قاضی صاعد اندلسی در التعریف بطبقات الامم فن را از علم جدا کرده و گوید که برخی از اقوام علم دوست هستند و برخی مانند چینی ها دنبال فنون هستند. البته فن برای او به جز نقاشی یا ساخت وسائل زندگی، اموری مانند جنگاوری هم هست که می‌گوید اقوام ترک هم در فنون جنگ آوری تخصص دارند. ممکن است تصور کنیم که آنها رابطه میان علم و فن را چندان جدی نمی‌دیدند، یا تعریف علم را چنان می دانستند که صرفا شامل علوم فلسفی می شد که البته برای آنها علوم فلسفی شامل طبیعیات هم می‌شد. توده های مردم نیز فنون را کمتر علم به معنای مصطلح می‌دانستند، و بیشتر به چشم تجربه به آن کارها نگاه می‌کردند. این تجربه ارتباط با تجربه علمی داشت، اما از ویژگی آموختنی در مدرسه و کتاب، خبری در آن نبود، بلکه باید در کارگاه و زیر دست استاد عملی که معمولا پدران بودند، آموخته می‌شد. در واقع، یک فن، تبدیل به یک دانش به معنای مصطلح آن، آنچنان که جنبه آموزشی و تعمیم داشته باشد، نمی‌شد. هنوز هم فنون زیادی در جوامع انسانی هست که جنبه دانشی به خود نگرفته است. از یک نان پختن ساده، یا درست کردن سوهان در قم، یا بریانی در اصفهان. هزاران از این درست هست که فن هستند، اما تبدیل به دانش که یک وجه مهم آن آموزش و تعمیم است نشده است.

آیا در دوره میانه شاهد تبادلات علمی میان ایران و کشورهای اسلامی با دیگر بخش های جهان هستیم؟

    ما در هیچ دوره‌ای بدون تبادل علمی نبوده‌ایم. دیگران هم همین‌طور. علم محصول کار تمامی بشر است. ذره ذره آن در طول هزاران سال گرد آمده، تبدیل به گلوله‌های علمی شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. تبادل صرفا در عرض نیست، بلکه اول در طول از قومی به قوم دیگر است. هندی‌ها از کجا علوم را گرفتند، ایرانی‌ها، یا یونانی‌ها. شما الان هم کتاب التعریف بطبقات الامم قاضی صاعد را ببینید، همه نگاهش دنبال این است که معلومات از کجا به کجا منتقل شده است. مسلمانان دقیقا این توجه را داشتند. حتی بر سر این تبادل، منازعه فراوانی صورت گرفت. بسیاری مخالف بودند. هنوز هم در جامعه ما همین منازعه، یکی از اصلی ترین منازعاتی است که روی پیشرفت یا پسرفت علم می‌توان اثر بگذارد.

از شما به خاطر توجه و پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما داده اید صمیمانه تشکر می‌کنم.

تنظیم مصاحبه: مریم کمالی

 

 

 

خواندن 5582 دفعه آخرین ویرایش در شنبه, 04 مرداد 1393 22:27 جمعه, 27 تیر 1393