اندیشههای صوفیانه در تذکره الاولیاء عطار نیشابوری
دوران تاریخ میانه ایران را برخی ویژگیها از تاریخ قبل و بعد از آن متمایز میکند. اگر از جنبه فکری به این دوران بنگریم، بدون شک رشد و گسترش اندیشههای صوفیانه یکی از ویژگیهای این دوران است. البته گستره اندیشه عرفانی در این دوران را نباید منحصر به فرقههای شناخته شده صوفیه دانست بلکه میبینیم بزرگان فلسفه این دوران مانند صدرالمتالهین شیرازی، شیخ شهاب الدین سهروردی و حتی ابن سینا هم به شدت تحت تاثیر اندیشههای عرفانی هستند تا آن جا که فیالمثل شیخ اشراق در مقدمه حکمهالاشراق، محتوای این اثر را حاصل الهامی میداند که بر او شده - نه حاصل اندیشهورزی منطقی - و بی باکانه ندا در میدهد که حتی اگر هیچ دلیل منطقی بر اثبات حکمه الاشراق نداشت ذرهای در درستی آن تردید نمیکرد. در ادامه هم به خواننده توصیه میکند قبل از خواندن این اثر چهل روز را به ریاضت بگذراند تا قلبش مستعد دریافت این الهامات ربانی باشد.
با توجه به آن که از دوران قبل از اسلام آثار چندانی به دست ما نرسیده است نمیتوان به طور قطع در مورد میزان گستردگی اندیشههای صوفیانه در آن دوران نظر داد ولی آن چه احتمالا از تاریخ ایران قبل از حمله اعراب میدانیم آن است که اندیشههای عرفانی در آن دوران چندان گستردگی نداشته و محل اعتنا نبوده است. به طوری که هیچ نامی از یک نحله شناخته شده صوفی از آن دوران به ما نرسیده است. این که تفاوت تا چه حد به تفاوت دین زرتشتی با دین اسلام مربوط میشود بحثی است درازدامن که در حوصله این مقاله نیست.
در مورد دوران معاصر هم تردید نمیتوان داشت که اندیشههای صوفیانه خصوصا در دوران پس از مشروطه از متن حیات ایرانیان به دور افتاده و به کنج کتابخانهها رانده شده است. توجهی هم اگر به بعضی بزرگان صوفیه مانند مولوی میشود نباید ما را فریب دهد زیر تا آشنایی هر چند مختصر با مبانی اندیشه تصوف ایرانی کافی است تا بدانیم این ابراز علاقهها نه به مولوی واقعی تاریخی بلکه به مولوی برساخته ذهن برخی متفکران معاصر است که ابراز میشود.
از میان نویسندگان و شاعران صوفیه، شیخ فریدالدین محمد عطار نیشابوری یکی از شناخته شده ترین هاست. او در اواخر عهد سلجوقیه در نیشابور به دنیا آمده و زندگی خود را در یکی از پرآشوبترین دورانهای تاریخ ایران گذرانده است. زندگی او از ابتدا تا انتها در همین نیشابور گذشته و آن چنان که از تواریخ معتبر بر میآید هر چند گرایشهای عرفانی داشته ولی با هیچ خانقاهی پیوند نداشته و خود بنیانگذار خانقاهی نبوده است. در تواریخ استادی شناخته برای او ذکر نشده و از این نظر با دیگر عارف شناخته شده دوران، جلال الدین محمد مولوی، تفاوتی آشکار دارد. از این نظر او را شبیه حافظ مییابیم هر چند بر خلاف او در آثارش هیچ تعریض و کنایهای به زهاد و عباد عصر ندارد.
عطار در حمله مغولان به ایران به دست آنها کشته شد، اما آثار منظوم و منثورش توانست از این دوران پرفتنه گذر کند. آثاری که گذشته از دیوان اشعار و مجموعه رباعیاتی که مختارنامه خوانده میشود شامل چهار مثنوی به اضافه تذکره الاولیا بود. در قرون بعد انواع مثنویها مانند هرمزنامه و اشترنامه و بلبل نامه و بیسرنامه به او نسبت داده شد. مذهب او که اهل سنت بود در بعضی از این مثنویها به شیعه تبدیل شد. این نسبتها البته بی فایده هم نبود و بعدها قاضی نورالله شوشتری با استناد به همین مثنویها او را نیز مانند بسیاری دیگر از بزرگان ادب شیعه خواند و این نسبت هر چند غیر واقعی بود ولی در گذر آثار او از دوران تغییر مذهب در ایران پس از برآمدن صفویه نقشی موثر داشت.
در دوران پس از مشروطه، آرام آرام غبار از چهره عطار زدوده شد و مذهب راستین او آشکار شد و آثار واقعی او از آثار بسیاری که به او منسوب شده بود جدا شد. یک استثنا در این میان، هرمزنامه بود که حتی بدیع الزمان فروزانفر هم سروده شدن آن را توسط عطار تایید کرد ولی امروزه مسلم است که از آثار عطار نیست.
عبدالحسین زرین کوب، پژوهشگر ادبیات، هر چند آثاری در زمینه تاریخ و تاریخ نگاری نیز دارد بیشتر با آثاری که در معرفی و نقد آثار ادیبان گذشته دارد شناخته میشود. علاقه او به پژوهش در آثار متصوفه چیزی نیست که نیاز به اثبات داشته باشد و در این میان بیشترین سهم به مولانا میرسد. صدای بال سیمرغ، نثری است از او که به بررسی زندگی، آثار و اندیشههای عطار میپردازد. محتوای اثر همانگونه که در مقدمه کتاب به آن اشاره شده به مرور زمان فراهم آمده و تدوین نهایی اثر در سفر درمانی او به آمریکا در اواخر عمر صورت گرفته است.
فصل ابتدایی کتاب مانند فصل انتهایی آن نوشتهای است از زرین کوب خطاب به عطار که با خطاب عطار، عطار پیر... آغاز میشود. نشانههای پیری و دلزدگی از روزگار را به راحتی میتوان در جای جای این دلنوشته مشاهده کرد. چند فصل بعد کتاب به بیان شرحی از زندگی عطار و اوضاع و احوال نیشابور و خراسان در دوران زندگی او میپردازد. کتاب با فصلهایی در توضیح آثاری که زرین کوب انتساب آن ها را به عطار قطعی میداند ادامه مییابد. نویسنده، انتساب تذکره الاولیا، منطق الطیر، الهی نامه، اسرارنامه و مصیبت نامه را به عطار قطعی میداند. در مورد خسرونامه که تا همین دوران معاصر هم برخی انتساب آن را به عطار، مسلم میدانستند زرین کوب سروده شدن آن را توسط عطار نمیپذیرد. اما مهمترین نظریه او در مورد مختارنامه است. اثری که از نظر عموم بررسی کنندگان آثار عطار از جمله محمدرضا شفیعی کدکنی، سروده شدن آن توسط عطار اجمالا پذیرفته شده اما زرین کوب در این انتساب تردید میکند.
از فصل چهاردهم کتاب، نویسنده به شرح و نقد مجموعه آثار عطار میپردازد این فصول به مباحثی مانند هنر قصهسرایی عطار، شباهت آثار عطار با برخی آثار مغرب زمین، قریحه شاعرانه او نسبت آن با حکمت و تفاوت حکمت دینی عطار با حکمت فلسفی اشاره دارد. طولانیترین فصل اثر،فصل 22 است که در آن به بیان دستگاه فکری عطار و صوفیه و تفاوت آن با دیگر نحلههای فکری آن روزگار می پردازد. فصل نسبتا خوب پرداخته شده و مطابق درک خوانندهای که تخصصی در کلام . عرفان و فلسفه ندارد تفاوت آنها، خصوصا تفاوت فلسفه قدیم را با صوفیه نشان میدهد. البته جا داشت تفاوت دستگاه فکری صوفیه با علمگرایی مدرن هم مورد بحث و بررسی واقع میشد که احتمالا برای خواننده این روزگار، پرفایدهتر هم بود. فصلهای بعد اثر، سرنوشت عطار و آثارش را پس از مرگ پی می گیرد و تا دوران معاصر میرساند.
خلاف آن چه ممکن است در ابتدا از اثر نویسنده و محققی مانند زرین کوب انتظاربرود کتاب فاقد هرگونه پانوشت یا پینوشت است. این شیوه که خلاف عادت مرسوم محققین است در آثار اولیه زرینکوب مانند با کاروان حله هم سابقه ندارد. اما از زمان نگاشتن پله پله تا ملاقات خدا، زرین کوب این شیوه را در آثارش پیش گرفت. علت آن، همان گونه که در مقدمه پله پله تا ملاقات خدا توضیح داده شده و در مقدمه بر بال سیمرغ هم به آن اشارت رفته، رعایت حال مخاطب عام تر است که عموما خواندن یک اثر سرراست را ترجیح میدهد و وقت و حوصلهای برای پیگیری منابع تک تک جملات اثر ندارد. از این رو پی نوشتها و پانوشتها برای او بیشتر مایه کندی خواندن و ملال خاطر است.
پیش از این به علاقه دکتر زرین کوب به صوفیه اشاره کردیم. علت علاقه او را به تصوف باید با بررسی دقیق زندگی و احوالات شخصی او و خوانش دقیقتر آثار او دریافت ولی به طور مختصر میتوان گفت این، مسالهای مختص به زرینکوب نیست. جامعه ایرانی بر خلاف بسیاری ازجوامع غربی در یک سیر تدریجی و درونزا تجدد را نپذیرفت. ورود تجدد و گسترش آن در ایران از همان ابتدای امر در عصر عباس میرزا و امیرکبیر و در ادامه آن، انقلاب مشروطه و خصوصا عصر پهلوی اول و دوم، به صورتی از بالا به پایین صورت گرفت. این تجدد آمرانه در کنار مزایای خود عوارضی هم داشت که نوستالژی روزگار قبل از تجدد یکی از این عوارض بود. این نوستالژی را در آثار ادیبان و فیلم سازان و فرهنگ پژوهان اروپایی هم میتوان یافت. نوستالژیای که مثلا در سینمای ایران، علی حاتمی را به تجلیل از روزگار قبل از تجدد ترغیب میکرد و آثار او را به حسرتنامه ای برای روزگار از دست رفته تبدیل کرده بود. رد آن را در جای جای آثار او از جمله مونولوگ معروف رضا خوشنویس بر بالکن گراندهتل میتوان مشاهده کرد. جایی که تهران قبل از تجدد را مادری میخواند که دست نامرئی تجددگرایان او را به هیکلی شنیع بزک کرده بود.
از میان یادگاران روزگار قبل از تجدد، صوفیه بیش از دیگران مورد اقبال قرار گرفتند. این اقبال از قضا مورد تایید دستگاه تجدد هم بود. صوفیه قبل از صفویه عموما کاری با حکومت نداشتند و اگر در آثارشان کمتر مدحی از امیران و پادشاهان یافت میشد در عوض، از تعریض و شکایت از دستگاه حاکم هم اثری نبود. در عوض آثارشان پر بود از ملامت شیخ و زاهد که نیروی مقابل دستگاه تجدد هم تلقی میشدند. روشنفکران ایرانی هم هر چند در فقره اول با صوفیه همگام نبودند اما در جدال صوفیه با دستگاه فقاهت، نوعی همزادپنداری با صوفیه داشتند و البته بیشترینه آن ها مبارزه با دستگاه فقاهت را مهمتر و فوریتر از مقابله با دستگاه حاکمیت میپنداشتند.
اگر از جنبههای سیاسی و اجتماعی موضوع بگذریم توجه به میراث صوفیه از جنبه فردی هم برای متفکران ایرانی جذابیت داشته است. انسان ایرانی شاید در کرسی خطابه و دانشگاه، خصوصا اگر نیروی مقابل او دستگاه روحانیت و وابستگان او باشد از تفسیر تمام علمی از جهان دفاع کند اما در خلوت خود از پذیرش جهان راززدایی شده گریزان است. تجلیل صوفیه فرصتی است برای این دسته از متفکران که خود را در دنیای رازها غرق کنند و به خود بباورانند اگر امروز دیگر نشانی از جهان نادیده به چشم نمیخورد و کسی از آن جهان خبری برای ما نمیآورد اما دیرزمانی پیش، در زیر همین آسمان کسانی آواز پر جبرئیل را شنیدهاند. از این جهات هم خوانش مجدد آثار عطار اهمیتی به سزا دارد خصوصا تذکرهالاولیای او. این اثر که در دوران معاصر بیش از هر اثر دیگری از عطار، هدف انتقاد و طعن و ریشخند بوده است اما به گمان مانده این سطور، از قضا مهمترین اثر در شناخت منظومه فکری عطار است.
توضیح درباره این اهمیتی اثر البته بحثی درازدامن است که شاید آن را در مقالهای دیگر بتوان پی گرفت.
دکتر منصور کمالی