نمایش موارد بر اساس برچسب: شبه علم
تاریخ میانه در مقالاتی درباره مفهوم علم در تمدن اسلامی
صحنه تاریخ، منظره برآمدن، رشد و اعتلای بشر در این گیتی کهنسال است و دست افزار انسان برای پیمودن این راه پرمشقت هماره دانش بوده و خواهد بود. از این روست که به تاسی از کانت علم را نشانه حیات و اندیشیدن را عین هستی می توان دانست. از روزگاری که دانش در کف دانایان معدود چونان اکسیری حیات جاودان می بخشید تا زمانی که عمومیت آن در دانشگاه و مدرسه پاگرفت، تعریف علم و حدود و صغور آن نیز سوال ذهن جویندگان دانش شد. مرز عمیق و ظریف آگاهی و باور، به شناخت خرافات از علم انجامید و پالایش سره از ناسره بود که سرعت ارتقا علم را رقم زد. این همه میسر نمی شد مگر به پیمودن راه سخت جداسازی مسیر علم از جاده جهل، مسیری که سهمناکترین سنگلاخ آن غفلت در لباس آگاهی بود ونشاندن جهالت بر کرسی علم. بی شک آغاز این مسیر از شناخت تاریخ رفته بر آن می گذرد و در این طی طریق رسالت اصلی نور تاباندن به تاریکی خرافاتی است که در لباس علم پناه گرفته است.
کتاب «مقالاتی درباره تاریخ علم» نوشته دکتر رسول جعفریان که به زودی توسط نشر علم منتشر خواهد شد بخشی از تلاش قابل ستایش نگارنده در یافتن راهی به سوی شناخت علم از شبه علم و جهل وخرافات از دانش است. با مطالعه این کتاب، با حرکت در مسیر تاریخ باورهای خرافی را خواهیم شناخت که روزگاری علم مسلم بوده اند و با کتبی آشنا می شویم که آیینه باورهای دانشمندان معظم ما بوده است که امروزه به گزاره هایی غیر علمی و حتی مضحک تبدیل شده است. سوالی که می توان با خواندن این کتاب شاید بدان رسید یا حداقل بدان اندیشید آن است که با نگاهی به این پیشینه تاریخی، شاخص های علم در تمدن اسلامی و در ایران عصر میانه را درکجا می توان جستجو کرد . این اثر که در یک مقدمه و 17 مقاله تنظیم شده است به بررسی مساله علم، شبه علم و فرایندی که علوم در تمدن اسلامی و در قرون میانه از سرگذارنده می پردازد. این مقالات عبارتند از:
مفهوم دانش در تمدن اسلامی (مورد عجائب المخلوقات طوسی)
عمرو بن بحر جاحظ و نظام معرفتی علوم در قرن سوم هجری
همه علوم و یک علم (دیدگاههای ابن حزم در طبقهبندی علوم)
مفهوم علم در طب سنتی (نقد رساله دفاع از طب سنتی)
ابوالحسن عامری و مراتب علوم
نفائس الفنون و مفهوم علم و تقسیمات آن
تجربه عقلگرایی و نقلگرایی میان ابوحاتم رازی و زکریای رازی
مفهوم خرافه در ادبیات اسلامی قرون میانه
سید مرتضی و نقد احادیث مربوط به حیوانات و پرندگان
احکام نجومی و اغتشاش فکری-عقلی در تمدن اسلامی
دیدگاه علمای عصر صفوی درباره احکام نجومی
علوم شرعی و غیر شرعی از دیدگاه غزالی
رابطه هدف از آموختن دانش با پیشرفت آن
علم فریضه عمومی است یا خصوصی
ابن صاعد اندلسی و مفهوم علم در تمدن اسلامی
اندیشه و تفکر مقدسی درباره علم و نظر
ابن حزم اندلسی و نقد تاریخی (روش نقد علمی در تاریخ)
نویسنده در مقدمه که همچون متن کتاب با نثری ساده و دلنشین نگارش یافته است، پیش از هرچیز به تعریف مفهوم علم میپردازد که با توجه به برداشت اندیشمندان تمدن قرون میانه از این مفهوم تنظیم شده است: «وقتی از مفهوم علم در تمدن اسلامی صحبت میکنیم، با توجه به این که در این تمدن از تمامی شقوق علم و آگاهی و معرفت و فهم، اعم از فلسفی و تجربی و دینی و عرفانی آن استفاده شده، طبعا علم را باید به معنای فراگیر آن که شامل نوع فهم و درک حاکم بر این تمدن است در نظر بگیریم. آن چه زیر عنوان «علم» در یک فرهنگ و تمدن قرار دارد به صورت یک شبکه در هم تنیده، مفهومی از دانایی را شامل میشود که در شکلگیری آن مجموعه فرهنگ-تمدنی نقش اساسی دارد» (ص 7). بر این اساس جعفریان مقوله علم را به طور کلی و به صورت یک منظومه معرفتی در نظر می گیرد که دربرگیرنده درک و آگاهی یک فرهنگ و تمدن در طول زمان است.
در هر دوره تاریخی مقوله خاصی از علم اهمیت بیشتری پیدا میکند و همین مساله جریان فکری اندیشمندان و به تبع آن جامعه را به سمت و سوی خاصی سوق میدهد. بر این اساس نویسنده به جریان اخباریگری، فلسفه یا عرفان و تصوف، ادبیات و شعر و قصه اشاره میکند که در دورانی خاص اهمیت بیشتری یافته و از این رو جریان فکری جامعه را رهبری کردهاند (ص8).
یکی از مفاهیم اساسی که وی در رابطه با علم در مقدمه خود به آن می پردازد، مفهوم خرد و گروه خردورزان در دوره میانه است. او با اشاره به جریان تعریف خرد در یونان و بویژه در اندیشه ارسطو به تقابل نگاه صوفیان و خردورزان که از آنها با عنوان «زندیق» یاد میشد میپردازد. صوفیان که جمعیت نسبتا وسیعی را تشکیل می دادند، با استدلالهای منطقی میانهای نداشته، بیشتر به یقینیات میپرداختند: «این جماعت مفهوم «علم» را نه تنها در حد دانایی به معنای مصطلح آن، یعنی علم حاصل شده در ذهن، از طریق حواس یا تجربه یا استدلال معنا نمیکنند، و صرفا آن را عبارت از «کشف و شهود» و نوعی «دریافت باطنی» می دانند، بلکه در کل در تعریف علم چیزی جز یک امر باطنی و روحی که سبب پاک بودن نفس، داشتن تقوا و ورع، نوعی بصیرت باطنی و آماده کردن نفس برای دریافت الهام و مسائلی از این قبیل است، سخنی نمی گویند» (ص11).
نکته قابل توجه درباره صوفیان آن است که آنها جدا از بی توجهی به استدلالهای عقلی در خصوص «علم» که در بیشتر حوزههای فکری در تمدن اسلامی، عمدتا به علوم دینی از جمله تفسیر، حدیث و کلام اطلاق می شد نیز توجهی نداشتند (ص 11). نویسنده با اشاره به نظامهای فکری حاکم بر جامعه اسلامی وظیفه محققان را کشف لایههای فکری متفکران و صاحبنظران، روشهای آنها در ارائه مطالب، استدلال برای اثبات قضایا، نوع تصویر ذهنی آنها از مساله مورد بحث و نوع نگارش و توجه به تعابیری که برای درستی و نادرستی افکار به کار میبردهاند دانسته است (همان).
معرفی کلی منابع و کتابهایی که به موضوع تاریخ علم در تمدن اسلامی پرداخته اند از موضوعات مهم دیگری است که نویسنده در مقدمه به آن میپردازد. این آثار به دو بخش تقسیم میشوند: 1. دسته اول آثاری هستند که مفهوم علم یا شاخههای آن را تعریف می کنند که از جمله آنها می توان به کتاب «المغنی» قاضی عبدالجبار اشاره کرد که در جلد دوازده با عنوان «فی النظر و المعارف» علم و ماهیت نظر و استدلال را مورد بحث قرار میدهد (ص11).
دسته دوم، کتابهایی است که موضوع آنها یک پژوهش تاریخی، جغرافیایی یا فرهنگی بوده ولی در ضمن به مساله علم، انواع و مراتب آنها اشاره کرده است (ص11).
مساله روش شناسی تحقیقات و مطالعات علمی در قرون میانه از موضوعات مهمی است که در مقدمه تنها به آن اشاره شده و از پرداختن جدی به آن به عنوان یک مقوله جدید پرهیز شده است: «یکی از بهترین نتایجی که از این قبیل پژوهشها به دست میآید، درک درآمیختگی روشهای معرفتی در حوزههای مختلف فلسفی، علمی و صوفیانه است. برای مثال تاثیر نجوم درعرفان، چه در حد تشبیهات ادبی و چه آثاری که در اثبات نوع قضایای نظری عرفان گذاشته، یکی از جالبترین تجربههایی است که برای مثال با مرور بر متون نوشته شده توسط ابن عربی می توان به دست آورد» (ص 14).
نویسنده در پایان مقدمه بر روش انتقادی خود در بررسی مقوله علم، شبه علم و خرافات تاکید می کند: «انبوهی از نوشتههایی با روشهای معرفتی معیوب که تولیدی سراسر اشتباه به عنوان علم برای ما به ارمغان داشته، گاه به عنوان میراث عظیم و بزرگ معرفی میشود» (ص 14). او ضمن برشمردن نقاط مثبت در پرونده علمی تمدن اسلامی، محققان را به نقد جدی و عاری از خیالات، اوهام و تعصبات تمدن اسلامی بویژه در مقوله معرفتشناسی دعوت میکند.
توجه به نگاه «ریزنگر و جزئی» و پرهیز از قرار گرفتن در قالب منازعات شرقی-غربی که از قرن بیستم مطرح شده و با تقسیم فرهنگ به دو عنوان غربی و شرقی، مسائل تمدن اسلامی از جمله مساله علم را با پیش فرض ها و قالب های از پیش تعیین شده تعریف کرده است نکته درخور توجهی است که نویسنده مورد نقد قرار میدهد: «هر فرهنگ و تمدنی ویژگیهای خاص خود با اتکاء به منابع درونی، زایشهای داخلی با تلفیق داشتهای محلی خود دارد...اغلب کسانی که به این بحثها از منظر نظریات کلان و تقسیممدارانه تمدنی نگاه میکنند... حتی از عمومیترین متنهایی که مسلمانان درباره علم، تاریخ آن، معیارها و نیز تجربه های پژوهشی عملی خود در این باب نوشته اند، غافل ماندهاند» (ص14).
در فصل اول «مفهوم دانش در تمدن اسلامی، مورد عجائب المخلوقات» جعفریان پرسش بسیار مهمی را مطرح می کند و آن علت انحطاط علم در تمدن اسلامی و در حوزههای مختلف علوم اعم از فیزیک و شیمی و پزشکی و نجوم و حتی طب و نیز علوم انسانی مانند تاریخ و جغرافیاست (ص19). او برای پاسخ به این سوال به معرفی و نقد کتاب چند دانشی عجائب المخلوقات نوشته محمد بن محمود بن احمد طوسی نویسنده قرن ششم هجری میپردازد. نفوذ افکار یونانی به عنوان نظرات حکما یا منجمان و تاثیر بیش از حد آن در تفکر جهان اسلام، نفوذ بنیادهای منطقی ارسطویی و بی توجهی آن به استقراء، اخبار دینی از جمله اخبار یهودی و بی اعتنایی به برهان و استدلال از دلایل انحطاط تمدن اسلامی در علوم تجربی، استدلالی و انسانی برشمرده می شود (صص40-41).
توجه به مقوله علم در دوره میانه بی تردید با بررسی زندگی افراد برجسته در حوزه علم نمود جدی می یابد، بویژه آن که در این دوره بار تولید علم و دانایی بر دوش عالمان و اندیشمندان بوده است. معرفی شخصیت های برجسته علمی همچون عمر بن بحر جاحظ از دانشمندان معتزلی مذهب ( قرن 3)، علی بن حزم اندلسی (قرون 4 و 5) از مردان چند دانشی و نویسندگان عقلگرا و آزاد اندیش، ابوالحسن عامری از دانشمندان و وزیران (قرن 4)، محمد بن زکریای رازی از دانشمندان عقلگرا (قرون 3-4)، ابوحاتم رازی دانشمند اسماعیلی مذهب (قرون 3-4)، سید مرتضی از اندیشمندان شیعی مذهبی (قرن 4)، غزالی (قرون چهار و پنج)، ابن ساعد اندلسی (قرن 5) و ابن حزم اندلسی (قرن 5) از جمله کارهای برجسته این کتاب است.
برخی از مقالات به بررسی کتابهای چند دانشی می پردازد که چشم انداز کلی وضعیت علمی و معرفتی عصر میانه را به دست می دهد که از میان می توان جدا از کتاب عجائب المخلوقات، به کتاب «نفائس الفنون فی عرایس العیون» از شمسالدین محمد بن محمود آملی (قرن8)، «البدء و التاریخ» مقدسی و رساله «انوار مشرقه» از آثار دوره صفوی اشاره کرد.
در این مجموعه مقالات علاوه بر نقد آثار دوره میانه، نوشتههایی میپردازد که امروزه با نگاهی مطلقگرایانه از جایگاه برخی از علوم در دوره میانه ستایش می کند که از جمله آنها مقاله نقدی بر رساله «دفاع از طب سنتی» حداد عادل است.
کتاب «مقالاتی درباره تاریخ علم» با طرح سوالات جدید در خصوص مقوله علم در تمدن اسلامی و نسبت آن با مفاهیم دیگر از جمله خرد، شبه علم و خرافات، و معرفی برخی از اشخاص و کتابهای برجسته در این خصوص گامی بلند در راه نقد درونی فرهنگ علم و تمدن اسلامی در قرون میانه برمی دارد.
مریم کمالی
مسائل تاریخ علم در عصر میانه: از روششناسی تا تقدسزدایی
دکتر رسول جعفریان دانشیار گروه تاریخ دانشگاه تهران است. در نیمنگاهی به کارنامه مشحون علمی و عملی استاد به وضوح میتوان جامعالاطراف بودن حوزههای پژوهشمدارانه وی را مشاهده نمود. فهرست بلند مکتوبات اعم از تالیف کتب، تصحیح نسخه، سفرنامههای غنی و مقالات و نوشتههای بیشمار وی در فضای مجازی، دکترجعفریان را صاحب کرسی در بسیاری از مباحث چون شیعه شناسی، صفویه پژوهی و شناخت جریانهای سیاسی دیروز و امروز ایران و جهان اسلام ساخته است.
اقدامات شایان توجه دکتر جعفریان مانند تحول اساسی در ساختار کتابخانه و مرکز اسناد مجلس و دیجیتالسازی منابع آن در مدت ریاست ایشان و پایمردی در مدیریت کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران به عنوان یکی از غنیترین مراکز دارای منابع تاریخی، استاد را درقامت پژوهشگری عملگرا معرفی مینماید.
به بهانه تالیفات متعدد در حوزه تاریخ میانه ایران از ایشان تقاضا کردهایم تا به سوالات ما در این خصوص پاسخ دهند، بویژه آن که مفهوم دقیق علم و علماندوزی که یکی از دغدغههای اخیر استاد بوده و اولین مجموعه مقالات آن با عنوان «مفهوم علم در تمدن اسلامی» در قالب کتاب در دست انتشار است، نسبتهای بسیاری با تاریخ میانه ایران دارد. (فهرست برخی از کتابها و مقالههای دکتر جعفریان را می توان اینجا مشاهده نمود(
جناب دکتر جعفریان ضمن تشکر از شما که فرصت گران بهای خود را در اختیار ما قرار دادید، گفتگو را با مساله تعیین دوره تاریخ میانه ایران به لحاظ زمانی و مکانی آغاز میکنیم. اولین سوالی که از شما به عنوان یکی از صاحب نظران در خصوص تاریخ ایران دارم این است که شما تاریخ میانه ایران را به طور دقیق چه دوره ای تعریف میکنید و خط تمایز این دوره را از دوره های پیش و پس از آن چه میدانید؟
تعیین دوره ها به عنوان میانی یا مفاهیم مشابه، امری نسبی است. اصولا زمان و تعیین ادوار تاریخی در چارچوب زمان، بستگی به تعریف های خاصی دارد که هم درازای زمانِ در نظر گرفته شده، هم تحولات مهم سیاسی و اجتماعی، در آن ایفای نقش میکند. برخی از این تقسیم بندی ها هم به تناسب، مطابق چیزی است که غربی ها برای تاریخ خود در نظر گرفته اند. تعبیر قرون میانه، که ویژگی های اقتصادی و فلسفی و دینی روشنی در غرب دارد، روی ما هم تاثیر گذاشته است. البته اگر ما بتوانیم به شاخص هایی ولو فرضی از نظر زمانی و واقعی از نظر رویدادهای مهم در نظر بگیریم، ایرادی ندارد که یک قالب و تقسیم بندی زمانی را قبول کنیم و بر اساس آن قالب، بحث های تاریخی خود را همراه با ویژگی های هر دوره بیان کنیم. شما ممکن است دوره ساسانی را میان عصر هخامنشی یا دوره اخیر، میانی حساب کنید. شکل های دیگری هم از این دست ممکن است. در اینجا باید مراقب بود که اگر غربی ها دوره میانی را دوره افول فرهنگی در غرب میدانند، ما آن ویژگی را برای دوره میانی خود قائل نشویم. در این باره شاید به عکس باشد. به نظر من، معیارهای متفاوت، می تواند تقسیم بندی های دوره ای مختلف را پدید آورد. اگر شما به تاریخ تفکر و فلسفه اهمیت بدهید، یا تاریخ سیاسی به خصوص وجود دولت بزرگ و کوچک را مد نظر بگیرید، یا هنر و ادبیات برای تان معیار باشد، هر کدام اینها میتواند یک مقطع بلند تاریخ ما را به دوره های خاصی تعریف کند. اما علی رغم این مطالب، شما میتوانید فرض کنید که مثلا از هزار سال اخیر تاریخ ایران، یا هزار و چهارصد سال پس از اسلام، حد فاصل قرن چهارم تا هفتم یا نهم را دوره میانی حساب میکنید. این فرض به شرط آن که خیلی جدی نباشد، اشکالی ندارد، اما جز این باید یک شاخص های دقیق تری در کار تعریف دورهها باشد.
آیا در دوره میانه با مقوله ای با عنوان تاریخ علم مواجه هستیم؟ آیا در این خصوص کتاب یا رساله خاصی داریم؟
فرض کنیم مقصود از دوره میانی قرنهای سوم چهارم هجری تا قرن های ششم هفتم هجری و حتی اندکی پس از آن باشد. ما در هر دوره ای علم و شبه علم و جهل داریم که خود را در قالب علم نشان میدهد. صورت های مختلف علم، در حوزه مباحث نظری و تئوریک، در فن، در هنر، در زندگی روزمره، و همه جا دیده میشود. طبعا علم در حد خود در همه جا دیده میشود اما آیا کسی به خود علم یا به عبارتی به فلسفه و ماهیت علم هم میپردازد؟ آیا کسی به تاریخ علم هم میپردازد؟ به عبارت دیگر، ما در دو سطح با علم کار داریم: یکی متن علم یا علومی که اجتماع ما در سطوح مختلف با آن درگیر است و شکلی از آن را دارد. دیگری بحث های مربوط به فلسفه و تاریخ علم که نگاه بالاتری نسبت به علم دارد. این توجه در فلسفه و منطق وجود داشت و به نظرم در دوره میانی خیلی جدی مورد توجه بود. نه پیش و نه پس از آن، به آن جدیت به ماهیت علم نگریسته نشد. فیلسوفان و متکلمان باید از «علم» دفاع میکردند. ماهیت آن را شرح میدادند. ارزش و اعتبار واقع نمایی آن را بیان میکردند و در برابر افراد ضد علم که به اسم اخباری گری و ظاهربینی، مخالف هر نوع تفکر بوده و آن را دور شدن از دین میدانستند، مقاومت میکردند. رساله هایی که در باره مراتب علوم در قرن سوم تا پنجم نوشته شده بسیار عالی است. بعدش اگر چیزی نوشته شده، تقلید از همان حرفها و طرح آنها به شکل منحط بوده و هست.
دغدغه های اصلی که شما در بررسی تاریخ علم در دوره میانه دنبال میکنید چیست؟
درخشش اندیشه در دوره میانی مدیون نگرش علمی دقیقی است که در این دوره شکل گرفت. البته این نگرش غالب و عمومی نبود، اما در میان شماری از نخبگان وجود داشت. جریان هایی در این زمینه در خراسان و بغداد پدید آمد و گرچه زیر فشار بود، اما آثاری در این حد که امروز بفهمیم و آن را حس کنیم برداشته شد. بهترین آثار علمی ما در قرن سوم و چهارم نوشته شد، و این مدیون همان نگرش علمی است. من علاقهمند هستم این نگاه را در متون علمی کهن استخراج کنم و نشان دهم که اگر آن حرکت نبود، همین مقدار پیشرفت علمی هم نبود. در ضمن بر آنم نشان دهم که پارادایمهای موجود در حوزه تولید علم که نشأت گرفته از اندیشه های کهن یونانی و هندی وایرانی و برخی از اندیشه های وارداتی دیگر بود، مانع مهمی بر سر شکافته شدن راه پیشرفت علمی بود. سنگینی آنها به حدی بود که مانع از ایجاد یک اتوبان برای توسعه علمی در تمدن اسلامی بود. رنگ قدمت و تقدس به بسیاری از آن پارادایمها مانع دیگری بود که اجازه تکان خوردن را به کسی نمی داد. این را باید به صورت موردی و جزئی بدست آورد.
شما در مقاله تان با عنوان «مفهوم دانش در تمدن اسلامی: مورد عجایب المخلوقات» و نیز در مقاله «مفهوم خرافات در ادبیات اسلامی دوره میانه» به طور شاخص به مساله خرافات پرداخته اید، آیا ما در این دوره، علمی سراغ داریم که در دوره های بعد بخشی از خرافات به حساب بیاید؟
علم ـ در ذهن یا واقع بیرونی ـ از خلوص کامل آغاز شده و هرچه جلوتر آمده و با مسائل اجتماعی و انسانی و عرفی نزدیک می شود، و تحت تاثیر آنها قرار میگیرد، از ماهیت اصلی و خلوص واقعی اش کاسته می شود. نجوم و ریاضی دقیق ترین علوم هستند. اما همین نجوم، به تدریج که وارد ذهنیت فلسفی و عرفی و سنتی جامعه انسانی می شود و با پیشگویی و سعد و نحس ایام و بسیاری از مسائل دیگر درآمیخته می شود، از خلوصش کاسته می شود. فیزیک و شیمی از مهم ترین و دقیق ترین علوم هستند، اما همین شیمی وقتی با کیمیا که نوعی فلسفه زندگی به علاوه شیمی است ترکیب می شود، این علم را به انحطاط میکشد. من در باره عجائب المخلوقات به اعتبار کتابی که چنددانشی و دایره المعارفی است بحث کردم. این کتاب مجموعه ای از «معارف بشری» در آن دوره تاریخی است. محصولی از تمامی پارادایمهایی که نسبت به وضع طبیعت و انسان و هستی در اذهان وجود دارد. این محصولی است که بخش عمده آن شبه علم یا جهلِ علم شده است، تلاش برای دانستن هست، اما هنوز در راه شناخت گام برنداشته، تحت تاثیر افکار قدیمی و مقدس و تابوهایی است که مانع از درک درست می شود. شناخت نجوم و آسمانها همیشه آلوده ترین بخش از نوعِ علمِ آلوده به جهل است.
با توجه به این که حوزه تخصصی شما به طور دقیق علم تاریخ است، جایگاه علم تاریخ را در دوره میانه ایران چگونه ارزیابی میکنید؟
علم تاریخ هم یکی از همان علوم است که همواره مرکز میان صفر و صد را از نظر جهل و علم طی میکند. میتوانم بگویم تاریخ علمی داشتهایم، چنان که در عرصه ریاضی و نجوم، بیرونی را داشتیم. البته تاریخ به عنوان یک علم انسانی، دشواری بیشتری از نظر ترکیب علم و فلسفه و جهل دارد. اما با این حال، تواریخی مانند مروج الذهب، یعقوبی و اخبار الطوال و بسیاری از آثار نزدیک به تاریخ، مانند کتابهای شرح حال، واقعا عالمانه نوشته شده است. مقصودم در حد همان روزگار و در مقایسه با آثاری است که از پیش به ارث به مسلمانان رسیده بود، مانند داستانسرایی های تورات موجود، و در مقایسه با برخی از تواریخ بعدی. اصولا حوزه تاریخ، آن مقدار که به متون اصل مربوط می شود، به داشتن تفکر علمی نزدیک است. باز هم این نکته را نسبی عرض می کنم. در حوزه جغرافیا نیز همین طور است. مشکل در آنجا صرفا روش علمی نبود، بلکه نداشتن ابزارهای علمی بود که مانع از ترقی شد. اگر ما در نجوم تلسکوپ داشتیم، در جغرافیا ابزارهای جستجو در عالم، یا قطب نما، وضعمان بسیار بهتر بود.
منشاء علم در دوره میانه چیست؟ (دینی، تجربی، استدلالی)؟
خلط میان روشهای علمی ویژه هر علم، خلط میان روشهای دین شناسی و طبیعت شناسی، حاکم کردن روشهای فلسفی بر دانش تجربی و بسیاری از این قبیل خلط ها، مهم ترین مشکل علوم است. این درآمیختگی میراث انسانی است که به دنیای اسلام وارد شد. همین وضع در یونان و اسکندریه و هند و ... هم بود. برخی جاها بیشتر و برخی از جاها کمتر. یونان مرزهایی را در حوزه منطق و روش تبیین کرد که در ایران و هند نبود. همین امر سبب ترقی یونان شد، اما نتوانست به طور کامل از آن رهایی یابد. مسلمانان توجه به تفاوت منطق تجربی و فلسفی داشتند، و این توجه را در برخی از موارد نشان میدهند، اما رنجی که از این درآمیختگی میبردند، خیلی زیاد بود. هنوز هم بشر گرفتار همین مباحث است و نتوانسته است به یک تفکیک دقیق برسد.
خط تمایز فنون و علوم در دوره میانه چیست؟ آیا فنونی را داریم که به مرور زمان به علم تبدیل شده باشد، مثل کشاورزی و یا حرف زیادی که به مرور شکل علمی گرفته است؟
قاضی صاعد اندلسی در التعریف بطبقات الامم فن را از علم جدا کرده و گوید که برخی از اقوام علم دوست هستند و برخی مانند چینی ها دنبال فنون هستند. البته فن برای او به جز نقاشی یا ساخت وسائل زندگی، اموری مانند جنگاوری هم هست که میگوید اقوام ترک هم در فنون جنگ آوری تخصص دارند. ممکن است تصور کنیم که آنها رابطه میان علم و فن را چندان جدی نمیدیدند، یا تعریف علم را چنان می دانستند که صرفا شامل علوم فلسفی می شد که البته برای آنها علوم فلسفی شامل طبیعیات هم میشد. توده های مردم نیز فنون را کمتر علم به معنای مصطلح میدانستند، و بیشتر به چشم تجربه به آن کارها نگاه میکردند. این تجربه ارتباط با تجربه علمی داشت، اما از ویژگی آموختنی در مدرسه و کتاب، خبری در آن نبود، بلکه باید در کارگاه و زیر دست استاد عملی که معمولا پدران بودند، آموخته میشد. در واقع، یک فن، تبدیل به یک دانش به معنای مصطلح آن، آنچنان که جنبه آموزشی و تعمیم داشته باشد، نمیشد. هنوز هم فنون زیادی در جوامع انسانی هست که جنبه دانشی به خود نگرفته است. از یک نان پختن ساده، یا درست کردن سوهان در قم، یا بریانی در اصفهان. هزاران از این درست هست که فن هستند، اما تبدیل به دانش که یک وجه مهم آن آموزش و تعمیم است نشده است.
آیا در دوره میانه شاهد تبادلات علمی میان ایران و کشورهای اسلامی با دیگر بخش های جهان هستیم؟
ما در هیچ دورهای بدون تبادل علمی نبودهایم. دیگران هم همینطور. علم محصول کار تمامی بشر است. ذره ذره آن در طول هزاران سال گرد آمده، تبدیل به گلولههای علمی شده و از نسلی به نسل دیگر منتقل شده است. تبادل صرفا در عرض نیست، بلکه اول در طول از قومی به قوم دیگر است. هندیها از کجا علوم را گرفتند، ایرانیها، یا یونانیها. شما الان هم کتاب التعریف بطبقات الامم قاضی صاعد را ببینید، همه نگاهش دنبال این است که معلومات از کجا به کجا منتقل شده است. مسلمانان دقیقا این توجه را داشتند. حتی بر سر این تبادل، منازعه فراوانی صورت گرفت. بسیاری مخالف بودند. هنوز هم در جامعه ما همین منازعه، یکی از اصلی ترین منازعاتی است که روی پیشرفت یا پسرفت علم میتوان اثر بگذارد.
از شما به خاطر توجه و پاسخ های تامل برانگیزی که به سوالات ما داده اید صمیمانه تشکر میکنم.
تنظیم مصاحبه: مریم کمالی